امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی من

بدون عنوان

  امیرعلی بعد سرماخوردگی یه هفته ای خیلی لجباز و بداخلاق شده..گیر میده به چیزهای الکی  و اگه بهش ندیم جیغ  می زنه  چاقو وگوشت کوب و قابلمه گرفته تا آیفون و شارژر و ... رو نق می زنه که بدید دستم...بعضی چیزهارو اصلا بهش نمی دم و با سختی زیاد ذهنشو منحرف می کنم اما بعضی چیزهای دیگه رو نمی شه و حوصله جیغ شنیدن ندارم می دم دستش...مثل چند روز پیش که شارژر می خواست و از خواسته اش هم کوتاه نمی اومد بالاخره دادم دستش و با شارژر خوابید بعدش که تو خواب اینور و اونور چرخید شارژر دورش گره خورده بود و جدا کردن شارژر ازش مکافات بود ...
29 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

با مانی و خاله فاطی یه سر تا اسباب بازی فروشی رفتیم چیز خاصی به چشممون نیومد برا اینکه دست خالی بیرون نیایم من یه لاک پشت که دمشو می کشی لاکش روشن می شه و به سرعت برق حرکت می کنه برا امیر جونی خریدم خاله فاطی هم یه ماشین قدرتی برا مانی خرید.. تو راه برگشت امیرعلی همش می خواست بره پشت پیش مانی.... وروجک زورگیر مرغ همسایه براش غاز بود و ماشین مانی بی زبون رو می خواست ازش بگیره.... مانی خیلی راحت ماشینشو می داد بهش...تو عکس نگاه کنید ماشین مانی تو دستشه و لاک پشتشو داده دست مانی...چون امیرعلی خیلی ماشین داشت من به عمد براش نخریدم و خواستم یه چیز جدید براش بخرم... مانی کوچولو مثل خاله فاطی مهربونه... موقع پیاده ش...
28 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

پنج شنبه هفته گذشته کلاس اعضاء هیات علمی گذاشتند منم امیرعلی رو با خودم بردم...حسابی تو دانشگاه برا خودش چرخی زد اما تو کلاس که می رفتم صداش در می اومد و می گفت اییییییییییی عکس بالا تو نمازخونه دانشگاه است برا استراحت و شیر خوردن می بردمش نماز خونه امیدوارم از بهترین های دانشگاه بشی عزیزم     این عکس هم برای خاله مریم ...چون امیرجونی رو توی این لباس خیلی دوست داره     ببخشید این عکسه تار شده در حال حرکت بوده ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

    امیرعلی عزیزم دوچرخشو دوست داره اما هنوز بلد نیست رکاب بزنه دسته دوچرخه رو می گیره و هل می ده دور تا دور حیاط ...بعضی وقتها هم تو کوچه دوچرخه جلو داره می ره و امیرعلی در حال هل دادنش...زیاد علاقه به نشستن روی اون نداره بیشتر دوست داره دسته اونو بگیره و هلش بده... ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

    امیرجونی شدیدا اهل مسواک زدن و نخ دندون کشیدنه (حالا بعضی وقتا مسواک رو برعکس می گیره، اشکالی نداره)...همینکه نخ دندون میگیرم دستم می گه اییییییییییییی یعنی به من هم بده منم یه کوچولو نخ بهش می دم پاهاشو می اندازه رو پاش نخ می زنه بعدش هم مسواک می خواد...تا موقع خواب دست از سر مسواک بر نمی داره بعضی وقتا مسواک رو محکم تو دستش گرفته و خوابیده تو عکس بالا هم تو یه دستش مسواکه و دست دیگش نخ دندون.... ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

این دختر کوچولو اسمش یلدا است دختر همسایمونه...وقتی امیرعلی می بینتش شروع می کنه به دنبال کردنش دختره می دوه و امیر هم با کفش جیغ جیغو بدو دنبالش...تو بلوار با مامانش اومد پیشمون اولش روسری سرش بود....   اما بعدش که پسر ما رو دید روسری رو برداشت امیرجونی هم که با کشف حجاب رضا خانی موافق شدید هستند....   والله نمی دونم امیرجونی اینجا چی بهش می گه که یلدا داره ناز می یاد و می زنه به صورتش...از دست امیرجونی   اینجا هم که به به ....باز امیرعلی ما خودمونی شده...راستی طبقه بالا به امید خدا داره ساخته می شه ...امیرجونی خدا کنه تا پیش دبستانی  عروس نیاره بالای سرم     ...
21 ارديبهشت 1393